- گنج بان
- نگهبان گنج، خزانه دار
معنی گنج بان - جستجوی لغت در جدول جو
- گنج بان
- نگاهبان گنج محافظ خزانه: من مراو را در مدیحی روستم خواندم همی وین چنین باشد که خوانی گنج نه را گنج بان (فرخی)، خداوند گنج صاحب خزانه: این که برتست گنج علم خدایست چون که سوی گنجبان او نگرایی ک (ناصر خسرو)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نگاهبانی گنج، خداوند گنج بودن
خزانه، گنجینه، جای نگه داری گنج، برای مثال همه گنج این گنج دان آن توست / سر و تاج ما هم به فرمان توست (نظامی۶ - ۱۱۱۲)
گنج خانه، گنج دان، جای گنج، گنجینه
گنجی که بی رنج و زحمت به دست آید، گنج باد آورده
جای نگهداری گنج گنجینه مخزن: ازان گنج دان کان همه گنج داشت نه خود بر گرفت و نه کس را گذاشت. (نظامی)
جایی که در آن گنج بسیار باشد: بیارم نشانش بر تخت یار وزان پس گشایم در گنج بار
پنج پنج، پنج تا پنج تا
شبان، چوپان، نگهبان گله
آنکه گنج بر روی گنج گذارد
جای نگه داری گنج، خزانه، مخزن
دارندۀ گنج، دارای گنج، نگهبان گنج
گنجی از مسکوک رایج، گنجی از زر و سیم خالص، برای مثال وعدۀ اهل کرم گنج روان / وعدۀ نااهل شد رنج روان (مولوی - ۴۲) ، گنج قارون که به زمین فرو رفت و گفته اند که پیوسته در زیر زمین روان است
نگهبان گله و شبان
آنکه گنج پیدا کند: چرا روی آن کس که شد گنج یاب ز شادی بر افروخت چون آفتاب ک (نظامی)
گنج افشان: خسرو تاج بخش تخت نشان بر سرتاج و تخت گنج فشان. (نظامی)
دارنده گنجخداوند خزانه، نگاهبان گنج حافظ خزینه
جای نگهداشتن گنج، مخزن، خزانه
کسی که گنج بخشد: آن شاه گنج بخش که از بیم جود او در کوه زر و سیم طبیعت نهان کند. (مسعود سعد)، سخاوتمند سخی جوانمرد
آنکه گنج بیاگندگنج اندوز: سپهدار و گنج آگن و غم گسل کدیور بطبع و سپاهی بدل. ای بسا گنج آگنان گنج کاو کان خیال اندیش را شد ریش گاو. (مثنوی)
نام گنجی است از گنج های جمشید که گنج گاوان و گنج گاومیش هم گفته شده
آنکه گنج ببخشد
در موسیقی کهن ایرانی از الحان سی گانۀ باربد موسیقی دان دوره ساسانیان برای مثال چو گنج گاو را کردی نواسنج / برافشاندی زمین هم گاو و هم گنج (نظامی۱۴ - ۱۷۹)
آنکه گنج پیدا کند، دستگاهی که محل پنهان شدن گنج را مشخص می کند
برنده گنج حامل گنج
جا گرفته در چیزی، جمع شده گرد آمده، راست آمده صادق